نگاهی بر زندگی شهدا و حوادث دفاع مقدس...

آمار مطالب

کل مطالب : 29
کل نظرات : 2

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 1
باردید دیروز : 2
بازدید هفته : 30
بازدید ماه : 47
بازدید سال : 152
بازدید کلی : 20819

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عاشقان آسمانی57 و آدرس asheghaneasemani57.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 30
بازدید ماه : 47
بازدید کل : 20819
تعداد مطالب : 29
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


ãÑ˜Ò ŽæåÔ

www.doostqurani.ir/

دوست قرآنی" href="http://doostqurani.ir/">دوست قرآنی

تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : حسین
تاریخ : یک شنبه 3 آبان 1394
نظرات

سلام دوستان اگه میشه به این انجمن هم سر بزنین.ممنون

http://beyza1us.takbb.com/index.php

تعداد بازدید از این مطلب: 553
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : حسین
تاریخ : یک شنبه 5 مهر 1394
نظرات

حسن بهش گفته بود برود خط؛ ولی تازه بیدار شده بود و خواب آلود حرف میزد. از دستش عصبانی بود. می گفت :« چی بهت بگم؟

اعدامت کنم ؟ یا گوشت رو بگیرم بگم آقا برو گم شو؟

چه قدر بگم فلانی برو دنبال فلان کار؟

وقتی نمیرید ، خودم مجبورم برم.

هی باید بگم آقای ایکس برو با آقای ایگرگ هماهنگی کن . تو رو به امام زمان با هم بسازید!

تو کوتاه بیا. بذار بگن فلانی کوتاه اومد.اصلا بابا ، ما به بهانه ی جنگ و گردان و خاکریز با هم رفیق شدیم تا هم دیگه رو بسازیم...»

شهید حسن باقری...

شهدا شرمنده ایم...

تعداد بازدید از این مطلب: 483
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : حسین
تاریخ : یک شنبه 5 مهر 1394
نظرات

افسر رده بالای ارتش عراق بود .

بیست روز پیش ، اسیر شده بود . با هیچ کدام از فرماندهان حرف نمیزد.

وقتی حسن آمد، تمام اطلاعاتی را که می خواستیم ، دوساعته گرفت. بچه ها به شوخی می گفتند:

«جادوش کردی؟» فقط لبخند می زد . میگفت:

« به فطرتش برگشت»...

شهید حسن باقری...

شهدا شرمنده ایم...

تعداد بازدید از این مطلب: 378
برچسب‌ها: جمع آوری اطلاعات , , , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : حسین
تاریخ : شنبه 14 شهريور 1394
نظرات

                          

تعداد بازدید از این مطلب: 381
برچسب‌ها: کار برای مردم , , , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : حسین
تاریخ : شنبه 14 شهريور 1394
نظرات

کف اتاق یکی از خانه های گلی سوسنگرد نشسته بود.

سه نفر به زحمت جا میشدند . نقشه ، پهن بود جلوش. هم گوشی بی سیم روی شانه اش به توپ خانه، گرا می داد و هم روی نقشه کار می کرد.

به من سفارش کرد آب یخ به بسیجی ها برسانم ؛ به یکی سفارش الوار می داد برای سقف سنگرها؛ گاهی هم یک تکه نان خالی بر میداشت می خورد. عصر از شناسایی برگشت.

می گفت:« باید بستان رو نگه داریم. اگه این ارتفاع رو نگیریم و آفتاب بزنه ، این چند روز عملیات یعنی هیچ.»

با این که خسته بود ، دو ساعته چهار تا گردان درست کرد.

خودش هم فرمانده یکی از گردان ها. از سر شب تا صبح حسابی جنگیدند .چهار صبح بود که حسن را بی حال و نیمه جان بردند عقب. ارتفاع را گرفتند ، خیال همه راحت شد...

شهید حسن باقری ...

شهدا شرمندایم...

تعداد بازدید از این مطلب: 339
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : حسین
تاریخ : چهار شنبه 4 شهريور 1394
نظرات

توپش پر بود ، همش میگفت :« من با اینا کار نمیکنم؛ اصلا هیچ کدومشون رو قبول ندارم ؛

هر چی نیروی با تجربه ست ، گذاشتن کنار ؛ جواب سلام نمیدن به آدم.»

آرام که شد حسن بهش گفت:« نمیتونی همچین حرفی بزنی ؛ یا بگی حلا که آقای ایکس شده فرمانده ، ما نیستیم؛ اگه میخوای خدا توفیق کارهات رو حفظ کنه ، هیچ کاری به این کارا نداشته باش ؛

اگه گفتن برید کنار ، میریم.

خدا گفت چرا رفتی ؟

میگیم آقای ایکس مسئول بود گفت برو، رفتیم.»

دیگه عصبانی نبود  . چیزی نگفت . پا شد و رفت...

شهید حسن باقری....

شهدا شرمندایم...

تعداد بازدید از این مطلب: 354
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : حسین
تاریخ : چهار شنبه 4 شهريور 1394
نظرات

دیدم از بچه های گردان ما نیست ولی مدام این طرف و آن طرف سرک می کشد و از وضع خط و بچه ها سراغ می گیرد.

آخر سر کفری شدم با تندی گفتم:« اصلا تو کی هستی این قدر سین جیم میکنی ؟»

خیلی آرام جواب داد:« نوکر شما بسیجی ها...!»

شهید حسن باقری....

شهدا شرمندایم...

تعداد بازدید از این مطلب: 360
برچسب‌ها: نوکر بسیجی ها , , , بسیج , , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : حسین
تاریخ : سه شنبه 20 مرداد 1394
نظرات

اگر بین بسیجی ها حرفی می شد، می گفت:«برای این حرف ها به م تهمت نزنید ، این تهمت ها فردا باعث تهمت های بزرگتری میشه.

اگه از دست هم ناراحت شدید ، دورکعت نماز بخوانید ، بگویید : خدا یا! این بنده ی تو حواسش نبود من گذشتم ؛ تو هم ازش بگذر.

این طوری مهر و محبت زیاد میشه . اون وقت با این نیروها میشه عملیات کرد.»...

شهید حسن باقری ...

شهدا شرمندایم....

 

تعداد بازدید از این مطلب: 365
برچسب‌ها: نیروی عملیات , , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : حسین
تاریخ : شنبه 6 تير 1394
نظرات

کنار هم نشسته بودند.

سلام نماز را که داد، گفت:«قبول باشه ». احمد دلش میخواست بیشتر با هم حرف بزنند .

ناهار را که خوردند، حسن، ظرف ها را شست . بعد از چایی ، کلی حرف زدند و خندیدند.

گفت:«حسن! بیا به مسئول اعزام بگیم ما میخوایم با هم باشیم، میایی؟»

باشه این طوری بیشتر با همیم.

آقا جون! مگه چی میشه ؟ ما میخواهیم با هم باشیم.

 باکی ...؟

اون پسره که اونجا نشسته . لاغره. ریش نداره . مسئول اعزام نگاه کرد و گفت:«نمیشه»

چرا...؟

پسر جون ! اونی که تو میگی فرمانده هست . حسن باقریه . من که نمیتوانم اونو جایی بفرستم . اونه که ما رو این ور و اون ور می فرسته . معاون ستاد عملیات جنوبه...

شیهد حسن باقری...

شهدا شرمنده ایم...

     

تعداد بازدید از این مطلب: 350
برچسب‌ها: فرمانده واقعی , , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : حسین
تاریخ : پنج شنبه 4 تير 1394
نظرات

انسانی بسیار پر جنب و جوش بود و این طور نبود که بسنده بکنه به ماموریت و ان پستو مسئولیتی که در اختیار دارد.

درباره ی کادر و یگان های سازمان رزم سپاه خیلی کار میکرد. برای فرمانده گردان، فرمانده تیپ و فرمانده لشکر  تلاش زیادی می کرد.

بسیاری از فرمانده لشکر های فعلی سپاه که درقید حیات هستند و بعضی از فرمانده لشکر هایی که به شهادت رسیدند ، این ها را کشف و معرفی کرد و از فرماندهی کل سپاه ، برای این ها حکم گرفت.

شهید حسن باقری ...

شهدا شرمندایم...

تعداد بازدید از این مطلب: 326
برچسب‌ها: شناسایی نیروها , , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

سلام دوستان.... از این که به وبلاگ بنده حقیر سر زدید بسیار ممنونم. در این وبلاگ نگاهی مختصر بر زندگی شهدا می اندازیم. فقط و فقط میتوان گفت:(( شهدا شرمنده ایم.....))


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود