شجاعت...
نگاهی بر زندگی شهدا و حوادث دفاع مقدس...

آمار مطالب

کل مطالب : 29
کل نظرات : 2

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 6
باردید دیروز : 17
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 23
بازدید سال : 183
بازدید کلی : 20850

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عاشقان آسمانی57 و آدرس asheghaneasemani57.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 17
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 23
بازدید کل : 20850
تعداد مطالب : 29
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

ãÑ˜Ò ŽæåÔ

www.doostqurani.ir/

دوست قرآنی" href="http://doostqurani.ir/">دوست قرآنی

تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : حسین
تاریخ : یک شنبه 17 اسفند 1393
نظرات

سیرک را مصری ها در شهر راه انداخته بودند . کارشان فقط نمایش حیوانات و شعبده بازی نبود؛

زن های بازیگر با سر و وضع زننده ، روی سن می رفتند و نمایش بازی می کردند. مومنین شهر ، رفتن به آنجا را تحریم کرده بودند.

حسین که 14 سال سن داشت به همراه ناصر و احمد قصد آتش زدن سیرک را کردند.

حسین گفته بود: « باید وقتی برویم که خلوت باشد ؛ یعنی هیچ کس نباشد. خود آنها هم توی خوابگاهشان باشند. تا به هیچ کس آسیبی نرسد . ما فقط باید دم و ستگاه سیرک را آتش بزنیم؛ فقط همین . حتی حیوانات هم آسیب نبینند.»

چند روز بعد از آتش زدن سیرک ، حسین و بچه های نامه ای کوتاه برای مسئول سیرک نوشتند و آن را مخفیانه به او رساندند :« در زمانی که اسرائیل ف مردم مظلوم فلسطین را آواره کرده است و ما باید دست به دست هم بدهیم و مسلمانان جهان را بیدار کنیم، جای تعجب است که در این شرایط ، شما برای به فساد کشاندن جوانان کشور ما به ایران آمده اید...»

سال 1353 بود . درست چن روز بعد از راهپیمایی عاشورا ، عاملین آتش سوزی سیرک ، شناسایی شدند. یکی از آنها حسین بود.

او 16 سال داشت . ماموران ساواک آنقدر جستجو کردند تا این که او را در کلاس درس مدرسه اش دستگیر کردند . آنها حسین را با خشونت به خانه اش بردند تا از او بازجویی کنند. وقتی مامور ساواک با پوتین روی فرش خانه ی آنها رفت ، حسین با پرخاش سر او داد کشید:« آهای ! ما روی این فرش ها نماز می خوانیم. کفش هایت را در بیاور!»

مامور ساواک که از حرف او جا خورده بود ، فوری پوتین هایش را در آورد.

 

شهید سید حسین علم الهدی...

شهدا شرمنده ایم...



تعداد بازدید از این مطلب: 509
برچسب‌ها: شجاعت حسین , , , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








سلام دوستان.... از این که به وبلاگ بنده حقیر سر زدید بسیار ممنونم. در این وبلاگ نگاهی مختصر بر زندگی شهدا می اندازیم. فقط و فقط میتوان گفت:(( شهدا شرمنده ایم.....))


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود