سیرک را مصری ها در شهر راه انداخته بودند . کارشان فقط نمایش حیوانات و شعبده بازی نبود؛
زن های بازیگر با سر و وضع زننده ، روی سن می رفتند و نمایش بازی می کردند. مومنین شهر ، رفتن به آنجا را تحریم کرده بودند.
حسین که 14 سال سن داشت به همراه ناصر و احمد قصد آتش زدن سیرک را کردند.
حسین گفته بود: « باید وقتی برویم که خلوت باشد ؛ یعنی هیچ کس نباشد. خود آنها هم توی خوابگاهشان باشند. تا به هیچ کس آسیبی نرسد . ما فقط باید دم و ستگاه سیرک را آتش بزنیم؛ فقط همین . حتی حیوانات هم آسیب نبینند.»
چند روز بعد از آتش زدن سیرک ، حسین و بچه های نامه ای کوتاه برای مسئول سیرک نوشتند و آن را مخفیانه به او رساندند :« در زمانی که اسرائیل ف مردم مظلوم فلسطین را آواره کرده است و ما باید دست به دست هم بدهیم و مسلمانان جهان را بیدار کنیم، جای تعجب است که در این شرایط ، شما برای به فساد کشاندن جوانان کشور ما به ایران آمده اید...»
سال 1353 بود . درست چن روز بعد از راهپیمایی عاشورا ، عاملین آتش سوزی سیرک ، شناسایی شدند. یکی از آنها حسین بود.
او 16 سال داشت . ماموران ساواک آنقدر جستجو کردند تا این که او را در کلاس درس مدرسه اش دستگیر کردند . آنها حسین را با خشونت به خانه اش بردند تا از او بازجویی کنند. وقتی مامور ساواک با پوتین روی فرش خانه ی آنها رفت ، حسین با پرخاش سر او داد کشید:« آهای ! ما روی این فرش ها نماز می خوانیم. کفش هایت را در بیاور!»
مامور ساواک که از حرف او جا خورده بود ، فوری پوتین هایش را در آورد.
سلام دوستان....
از این که به وبلاگ بنده حقیر سر زدید بسیار ممنونم.
در این وبلاگ نگاهی مختصر بر زندگی شهدا می اندازیم.
فقط و فقط میتوان گفت:(( شهدا شرمنده ایم.....))